کد مطلب:315307 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:194

گفتم: یا اباالفضل العباس! و خوب شدم
اعتقاد راسخ و ناگفته هایی از دسته ی طیب بعد از شهادت

پای گفته های شیخ حسن عبداللهی

س - در ابتدا خودتان را معرفی كنید؟

ج - من حاج حسن عبادالهی هستم، معروف به شیخ حسن عبداللهی.

س - از خرید طوق طیب چه منظوری داشتید؟

ج - من از بچگی - یعنی از هفت، هشت سالگی- به دسته و علم كشی علاقه داشتم، بعد از شهادت طیب، ایشان به خواب من آمد و گفت: شیخ حسن! دسته منو راه بنداز، من هم رفتم طوق را خریدم و دسته را راه انداختم.

س - طوق را كجا نگهداری می كنید؟

ج - این طوق دارای پیچ و مهره است، باز كرده، سپس توی صندوق نگهداری می كنم، از وقتی كه طوق را از بچه های طیب خان خریده ام تا الان دسته را حركت



[ صفحه 582]



می دهم و سال به سال هم چیزی به آن اضافه كرده ام.

س - چه چیزهایی به آن اضافه كرده اید؟

ج - شیرها اضافه شده، طلاكوبش را می گذراند؟

س - آیا دسته همان مسیر طیب را می گذراند؟

ج - نه، چون قوت مردم آن زمان زیادتر و اعتقاد و عقیده جوان ها عقیده بود، هم چنین مسیر طولانی بوده كه كم شده، مسیر به ترتیب از شوش، قیام، مولوی، صاحب جمع و آخر به تكیه منتهی می شود.

س - از علامت كش های قدیمی كه زنده اند، حرف بزنید؟

ج - شعبان علی، علی آقا، ناصر آقا و اصغر آقا.

س - آیا از این طوق، خاطره ای دارید؟

ج - وقتی طوق را خریدم، علم را هم خریدم كه دسته راه بیندازم، فقط طوق را نگه داشتم، علم را به قم انتقال دادم و حاجت هایی گرفتم.